لحظه ای كه میخكوب شدیم

ساخت وبلاگ

گفت و گو با فرید سجادی حسینی بازیگر «فروشنده»

درباره وجوه مختلف «فروشنده» می توان حرف زد و تحلیل های متنوعی از آن داشت ؛ از بازی شهاب حسینی تا خشونتی كه عماد ذره ذره به آن می رسد و خیلی چیزهای دیگر.

بخش سینما و تلویزیون تبیان

فروشنده

در این تحلیل و نقد و نظرها یك اسم زیاد به گوش تان می خورد: پیرمرد داستان با بازی فرید سجادی حسینی. فیلم كه تمام می شود همه می پرسند این پیرمرد كیست ، چقدر خوب بود، كاری نكرد ولی همه كار كرد! در صفحات اجتماعی هم مشابه این دیدگاه را می توان درباره جناب سجادی حسینی مشاهد كرد. او بازیگر،كارگردان و دستیار است و سال ها در این حرفه فعالیت داشته اما حضورش در «فروشنده» شهرتش را سبب شده. روایتی او از همكاری با اصغر فرهادی و نقشی كه در «فروشنده» بازی كرده ، خواندی است:
در سینما تجربیات مختلفی داشته اید؛ بازیگری،كارگردانی،دستیاری و مسولیت های اجرایی اما اكران «فروشنده» خیلی زود بیش از سبقه هنری تان شما را به شهرت رسانده. ابتدا مایلم روایت شما از چگونگی همكاری با اصغر فرهادی را بشنوم.
از طریق كاوه سجادی حسینی ، برادرزاده ام به من اطلاع داده شد كه آقای فرهادی از من دعوت كرده اند. مثل هر اهل سینمایی،بخاطر شناختی كه از این هنرمند ارزشمند مملكت داشتم فوق العاده خوشحال شدم و با اشتیاق خدمت شان رفتم. علی الظاهر خودشان فرموده بودند كه كار من را در «روزگار قریب» كیانوش عیاری دیده اند و بنظر می آمد ظواهر و سن و سال و جنس بازی را می پسندند. هفته ای دو سه بار ملاقات داشتیم ،مدتی صحبت می كردیم، فیلمنامه را می خواندم و بالاخره همای سعادت بر شانه ما نشست.
نقش، بخاطر اقتضای استیصالی كه پیرمرد قصه باید به آن برسد، حساس و مهم است.شما نه طغیان می كنید و نه ظاهرا كاری می كنید ولی ما ذره دره آب شدن پیرمرد را می بینیم. چطور به این نقطه رسیدید كه بازی را حذف كنید؟

هر كدام از ما آهویی در درون مان داریم . یك شیطانی در وجودمان لانه كرده و كامل ترین ما كسی است كه بر این شیطان غلبه می كند. شخصیتی كه ما روی پرده می بینیم شخصیت كامل ندارد. اتفاقا پیرمرد پول را به عنوان كمك به آهو داده و چه بسا خطبه ای بین شان خوانده شده .مع الوصف این شیطان درون قابل كتمان نیست و باید هوشیار بود

اول از همه تاثیر آقای فرهادی و درایت ایشان و شناختی كه از حركات و  اطوار و روحیات آدمی دارد خیلی موثر بود. حقیقتا اگر كیمای فرهادی نبود شاید اتفاق خاصی نمی افتد. علاوه بر این من شاگرد مهین اسكویی بوده ام چند تا تئاتر مثل «در اعماق» ، »سه خواهر» و ... در گروه ایشان بازی كرده ام . آموزشی كه آن جا دیده ایم برگفته از مكتب استانیسلاوسکی بود و به مرور بعد از این كه از ایشان جدا شدیم با شیوه های دیگر بازیگری آشنا شدیم. این جنس بازی از این طور مكاتب بیرون می آید ؛آموزه های این اساتید است كه منجر به این بازی می شود. مضافا این كه دائم با نگاه كردن به كارهای ارزشمند بازیگران ، نكات مختلف فراگرفته ام.
این جنس بازی باید خویشتن دار باشد و شخصیت ذره ذره باز شود و فرجامش پیش چشم مخاطب قرار گیرد  ؛چقدر داشتید؟
خیلی زیاد تمرین داشتیم.  از ابتدا كه درباره فیلمنامه صحبت كردیم نوعی تمرین را با خودش به همراه داشت و یواش یواش صحبت درباره فیلمنامه كنار گذاشته شد و مستقمیا آقای فرهادی روی نقش كار كردند و هر جا ممكن بود بیراهه بروم من را هدایت می كردند تا دوباره به مسیری بازگردم كه مقتضای این شخصیت است.
بازی شما چند روز طول كشید؟
فكر می كنم 16 روز. ولی از چند ماه قبل متناوبا و یواش یواش متولیا تمرین داشتم.
 بازی شما در «فروشنده» چند دقیقه است ؟
حدود چهل و چند دقیقه. تقریبا حدود یك سوم آخر فیلم این شخصیت وارد می شود؛ در واقع از موقعی كه رد پای خونین این آدم روی پله ها دیده می شود انگار وجود دارد. اما از لحظه ای كه به طور فیزیكال روویت می شود حدود چهل و پنج دقیقه می شود.
با شهاب حسینی هم تمرین رو در رو داشتید؟ چون موقعیت دو نفره شما خیلی درخشان است.
بله ؛ با آقای حسینی از وقتی كه فیلمبرداری شروع شد قبل از پلان ها تمرین می كردیم. اصلا حضور آقای حسینی این قدر كمك خوبی بود و این قدر بده بستان من با ایشان و حتی خانم علیدوستی كه موفقیت نقش را مدیون ایشان هم هستم.

فروشنده


شخصیتی كه بازی می كنید مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد ، این حس فقط در لحظه فیلمبرداری با شما بود و بعد از كار فراموشش می كردید؟
واقعیت این است كه اصلا تمام وقت من با این شخصیت بود و حتی گاهی وقتی می خوابیدم احساس می كردم این آدم است كه خوابیده نه من. دائم در ذهن و روحم بود و البته بگویم اثر اصغر فرهادی در روح آدم ماندگار است و چیزی كه نوشته چیزی نیست كه بتوان از آن رها شد. شخصیت فیلم هم طوری است كه شما به عنوان مخاطب وقتی او را می بینید تا مدتی ول تان نمی كند ؛ خیلی خوب نوشته شده.
چرا كاراكتر اسم نداشت؟
قبلا یك اسم داشت ولی چون اسم ایرانی و ریشه مذهبی داشت آقای فرهادی به این نتیجه رسید برای كسی كه شبیه به آدم منفی است ، اسم نگذاریم. در واقع  برای این كه شبهه ای پیش نیاید شخصیت بدون اسم بود.
حسی كه پیرمرد به مخاطب می دهد چند وجهی و متفاوت است. به همسرش خیانت كرده ولی از آن طرف مرد خانواده بوده ، معیشت آهو (زن بدكاره) را فراموش نكرده و بابت این ارتباط پول به او داده و حالا یك بار دچار وسوسه می شود و جنایتی می كند و حس تنفر مخاطب را بر می انگیزید. خود شما  دل تان برایش سوخت ، نسوخت؟
هر كدام از ما آهویی در درون مان داریم. یك شیطانی در وجودمان لانه كرده و كامل ترین ما كسی است كه بر این شیطان غلبه می كند. شخصیتی كه ما روی پرده می بینیم شخصیت كامل ندارد. اتفاقا پیرمرد پول را به عنوان كمك به آهو داده و انگار مقدارش  را هم شمارش نكرده. چه بسا خطبه ای بین شان خوانده شده ، برای بچه دوچرخه خریده و ... . یعنی یك جوری با این زن حشر و نشر انسانی داشته تا حیوانی. مع الوصف این شیطان درون قابل كتمان نیست و باید هوشیار بود. خیلی از ما متاسفانه هوشیار نیستیم و وسوسه ها ما را به سمت پرتگاه می كشاند.
اصغر فرهادی خواسته پیرمرد ترحم برانگیز هم باشد. درست است؟ 
دقیقا آقای فرهادی روی این مساله تاكید داشت ؛  می گفت یك آدم خاطی و گناهكار است ولی آدم خبیثی نیست و بالافطره اهل دنائت نیست. بالاخره خطا كرده و درِ توبه به روی این آدم باز است. هم قابل ترحم است و هم قابل نكوهش و این را خیلی حواست باشد و خودش هم حواسش بود كه وجه مثبت یا خباثتش زیاد نشود . دنبال این بودیم كه در پایان مخاطب به عماد (شهاب حسینی) بگوید اگر این پیرمرد را مثل یك شهروند متمدن به كلانتری معرفی می كردی آیا قاضی برای او حكم اعدام صادر می كرد؟ كه تو این كار كردی و به او مرگ تدریجی رساندی. تو چه كاره بودی، مملكت قوانین دارد و هر حكمی كه قاضی صادر می كند جاری است نه حكم تو كه انگار می خواهی انتقام بگیری.
عماد ذره ذره به خشونت می رسد و این وجه بارز دیگر «فروشنده» است.
بله او آدم فرهنگی است ، اهل تئاتر است . درس می دهد و با بچه ها سر و كار دارد. خیلی مهربان و شریف است ولی به مرور شیطان درون او رشد می كند و دچار خشم می شود.
شما نقش را طوری بازی می كنید كه حس چندگانه ای كه در پرسش قبل اشاره كردم به مخاطب منتقل می شود. یكی از آن ها تنفر است در حالی كه رفتار ظاهری از شما نمی بینیم كه به حس تنفر دامن زده شود . از آن طرف ترحم می كنیم كه نكند آبروی چند ساله  اش از بین برود. ارزش كار شما در این لحظات بحرانی به چشم می آید.

فیلم را اولین بار در جشنواره كن دیدم. قبل از ما خبرنگاران و منتقدان دیده بودند. وقتی بیرون آمدند صورت شان مسخ شده بود و دور و بر فرهادی پرپر می زندندبعضی های شان با زبان خودشان دست شان را نشان می دادند كه ببین هنوز موهای بدنم سیخ است

واقعا رسیدن به این حس سخت بود . همان طور كه عرض كردم هر جا هم كه ممكن بود درك درستی از نقش نداشته باشم و به بیراهه بروم فرهادی با هوشیاری عجیبی و به شكل خیلی مینیاتوری هدایت می كرد. نمی دانم كتاب «قلب سلیم» شهید دستغیب را خوانده اید یا نه. ایشان خصوصیات انسان و ویژگی های روان آدمی مثل حسد ، كینه و ..  را این قدر ظریف و دقیق ترسیم می كند كه خواننده حیرت می كند. در «فروشنده» هم اصغر فرهادی ملغمه ای از خصوصیات انسانی را نوشته اند و دائم مراقبت می كرد كه همه این خطوط ریز مینیاتوری درست و به اندازه سر جایش بنشیند. اگر اهل انصاف باشم باید مدام زحمات آقای فرهادی را به یاد بیاورم.
یكی از مشخصات اصغر فرهادی گرفتن بازی از بازیگران است. البته فراموش نمی كنیم كه استعداد شما دست كارگردان را برای رسیدن به این شخصیت باز گذاشته.
احتمالا . یك وقت حمل بر خودستایی نشود (سكوت) بله بالاخره جایی پیدا شد تا من هم آن چه را در تمام عمرم به آن عشق ورزیده بودم بتوانم به ظهور برسانم و نتیجه اش را ببینم. تفاهم و نوع نگاهی كه ایشان در جایگاه كارگردان و بنده در جایگاه بازیگر داشتیم برای من خیلی ارزشمند بود. فكر می كنم اتفاق خیلی عجیبی در زندگی من با این نقش افتاد.
احتمالا از این به بعد پیشنهادهای بازیگری بیشتر برای شما فرستاده شود.
البته خدا كند پیشنهادهای خوبی داده شود كه تا زنده ام چهار تا كار خوب بازی كنم . بازی خوب  نوعی باقیات صالحات است دیگر.
«فروشنده» را اولین بار كی دیدید؟
فیلم را اولین بار در جشنواره كن دیدم. قبل از ما خبرنگاران و منتقدان دیده بودند. وقتی بیرون آمدند صورت شان مسخ شده بود و طوری مبهوت دور و بر فرهادی پرپر می زندند و جوری نگاه می كردند كه معلوم بود هنوز منگ اتفاقات فیلم هستند. صحنه آن شب در ذهنم ثبت شده كه چه حالی داشتند. بعضی های شان با زبان خودشان دست شان را نشان می دادند كه ببین هنوز موهای بدنم سیخ است.
واكنش منفی متوجه شخصیت شما نبود؟ منظور بازی نیست ،رفتار شخصیت است.
نه ، بر عكس از همه اقوام و ملل این قدر محبت كردند كه تو خیلی خوب نقش را بازی كرده ای. بعضی ها چیزی می گفتند كه معادل فارسی اش این بود كه «ما هنوز تو كف لبخندی هستیم كه زدی». یا مرگ را در چشمانت دیدیم. خیلی لطف بود و انرژی خیلی زیادی در كن گرفتیم.


منبع: هفت صبح/ احمد رنجبر

سینما و تلویزیون...
ما را در سایت سینما و تلویزیون دنبال می کنید

برچسب : لحظه ای که بستی درو,لحظه ای که مرتضی پاشایی مرد,لحظه ای که انسان میمیرد,لحظه ای که نپال لرزید,از لحظه اي كه رفتي, نویسنده : فرومی MovieandTV بازدید : 90 تاريخ : شنبه 13 شهريور 1395 ساعت: 19:32